به خدا
*** نقد بر نقد + نقد بر نقد جناب آقای دانیال نمازی توسط استاد سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
ابتداء لازم است که توضیحی کوتاه در باره «نقد بر نقد» ارائه نمایم تا ذهن خوانندگان گرامی در این باب تصویر و تصوّر روشن تری داشته باشد . در تاریخ 21 خرداد 1399 جناب استاد محمد جواد فاضل لنکرانی در پاسخ به «شبهه عدم سرایت ایمان و کفر به حقوق شهروندی» که از سوی استاد سید مصطفی مُحَقِّق داماد مطرح شده بود پاسخ دادند که در شبکه اجتهاد منتشر شد و بعد از مدتی در تاریخ ششم مرداد 1399 جناب آقای دانیال نمازی به دفاع از استاد سید مصطفی محقق داماد به نقد استاد فاضل لنکرانی پاسخ دادند که این نقد نیز در شبکه اجتهاد منعکس گردید . با اشراف مطالعاتی که به مطالب این بزرگواران داشتم به نظرم رسید که شایسته است که بطور مفصل به نَقدِ نقدِ جناب آقای دانیال نمازی که نقد و نوشتارش مورد حمایت استاد محقق داماد هم قرار گرفته بود بپردازم تا روشنگری در حد لازم انجام گرفته باشد و موارد اشکال ها و خدشه ها به نوشتار آقای نمازی و همفکرانش نیز گوشزد شود تا اهل تحقیق و مطالعه نیز در این باب بهره بیشتری برده باشند . جالب اینکه آقای نمازی در پایان متن انتقادی می گوید که : («در نگارش این یادداشت (نقد خودش) از دروس و مکتوبات استادان گرام آقایان مُحقِّق داماد، سروش مَحَلّاتی، قائینی، نوبهار و جوادی نیز بهره بردهام و سپاسگزار آنان هستم. همچنین از دوست و هممباحثه عزیز، آقای علی ولایی متشکرم» ) . امیدوارم که اینگونه بحث ها که از جهاتی بسیار حائز اهمیّت است از حاشیه های غیر علمی و یا خدای ناکرده تخریبی بدور باشد تا ثمرات خوب و زیبای آن در جامعه و جوامع علمی جاگیر گردد . اِن شاء الله . لطفا مطالب مطرح شده را با دقت و حوصله تا آخِر مطالعه بفرمایید .
1-جناب آقای دانیال نمازی در نقد به استاد فاضل لنکرانی می گوید : (عمل ، جزء مُقوِّمِ مفهوم و حقیقت ایمان نیست، بلکه ایمان ، امری قلبی است، «وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»سوره تغابُن آیه 4) . به ایشان می گوییم که این نقد شما دارای اشکال است . اشتباه جنابعالی در اینجا این است که می خواهید بگویید که استاد فاضل لنکرانی در نوشتارش ، عمل را جزء منطقی که از ذاتیات شیئ که مربوط به مبحث کلیّات خَمس می باشد دانسته و لذا به ایشان اشکال می کنید و به قول خودتان پاسخ می دهید که («عمل ، جزء مُقوِّمِ مفهوم و حقیقت ایمان نیست ، بلکه ایمان ، امری قلبی است») . در حالی که وقتی در بیان استاد فاضل لنکرانی دقت و توجه شود چنین چیزی یعنی جُزئیّت عمل برای ایمان به نحو مُقوِّم فهمیده نمی شود و به فرض اینکه عمل به اَرکان جزء ایمان هم تلقّی گردد ، مراد از این جزئیّت از نوع جزء مُقوِّمِ شیئ نیست و قیاس اینجا با مَبحث کلیات خمس و ذات و ذاتیات قیاس مع الفارق و غلط است بلکه جزئیت عرفی و مُسامِحی مراد است و به عبارت دیگر می خواهد بگوید که ایمان نمی تواند جدای از عمل به ارکان مثل نماز و روزه و ... باشد . علاوه بر این مطلب ، نکته دیگری که باید متذکر شد این است که مُقوِّم بودن چیزی مثل جنس و فصل برای انسان مربوط به ماهیّات و امور ماهُوِیّ است نه امورِ وجودی و حقایق وجودی . در مَباحِث منطقی آمده است که ما می توانیم برای ماهیّاتی همچون انسان و بَقَر و غَنَم و اِبِل و کَلب و اِرنَب و شجر و حَجر دو جزء ذهنی مثل جنس قریب و بعید و فصل قریب و بعید که از مُقوِّمات ذاتند تصور کنیم ولی حقایق وجودی مثل ایمان که در قلب مؤمن جای دارد از مفاهیم ماهُوِیّ و معقولات اوّلیّه و از قبیل ماهیّاتی همچون انسان نیست تا جزءِ مُقوِّمِ ذات برای آن تصور شود و یکی از اشتباهات آقای دانیال نمازی آن است که با ذکر عبارت(«عمل ، جزء مُقوِّمِ مفهوم و حقیقت ایمان نیست، بلکه ایمان ، امری قلبی است») مفاهیم ماهُوِی یا معقولات اوّلیّه را از امور وجودی امتیاز نداده و چیزی مثل ایمان را که امر قلبی و بسیط و از امور وجودی است از جمله ماهیّات فرض کرده لذا اشکال نمود که عمل نمی تواند جزء مقوِّمِ ایمان باشد و گرنه مستلزم تکرار لغو است !!!علاوه بر این اگرچه ایمان امر قلبی باشد که هست ولی بیانگر این نیست که هیچ ارتباطی با عمل نداشته باشد و آیه «وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ . سوره تغابُن آیه 4» نیز به هیچ یک از دلالات سه گانه مطابقی و تضمنی و التزامی به نفی ارتباط ایمان و عمل و نیز اینکه ایمان صِرفاََ یک امر قلبی محض باشد ، دلالت نمی کند .
2-و اما در رابطه با عطف در بحث مذکور نیز مطلبی ذکر کردید که صحیح نیست . متنی که نوشتید چنین است : ( در بسیاری از آیات تعبیر «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آمده و عمل ، عطف بر ایمان شدهاست و این عطف ، مُشعِر به بَینونت است و جُزئیّت عمل به نحو مُقوِّم شئی برای ایمان مستلزم تکرار لغو خواهد بود .) . این سخن شما نیز ناصواب و نادرست است . باید توجه داشت که عطف به حروف مثل واو یکی از توابع است و عطف دادن چیزی بر چیزی دیگر الزاماََ به معنای مغایرت و بَینونَت و مُباینتِ مَعطوف و مَعطوف عَلَیه از همه جهات نیست بلکه ماهیّتِ عطف دلالت بر یک نوع اشتراک در حکم و یا در اِعراب و مانند آن ها بین مَعطوف و مَعطوف عَلَیه دارد . عطفِ بینِ دو چیز الزاما به معنای مغایرت صد در صدی بین آن ها نمی تواند باشد . اینکه بگوییم : (در آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» عمل ، عطف بر ایمان شدهاست و این عطف، مُشعِر به بَینونت و مغایرت است و جزئیّت عمل به نحو مُقوِّمِ شئ برای ایمان مستلزم تکرار لغو خواهد بود ) صحیح نیست و تکرارِ لَغوی در اینجا وجود ندارد و لازم نمی آید زیرا که عطف اگر چه ممکن است بیانگر نوعی مغایرت فِی الجمله بین مَعطوف و مَعطوف عَلَیه باشد ولی جهات اشتراک به اَنحاء مختلف بین مَعطوف و مَعطوف عَلَیه را نیز می رساند . علاوه براین ، قبلا بیان کردیم که عمل برای ایمان ، جزء مُقوِّم و همانند ذاتیات (جنس و فصل) باب کلّیات خمس نیست تا موجبِ تکرار لَغوی در جمله «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» باشد بلکه در اینجا جزئیت عُرفی و مُسامِحی مراد است و به عبارت دیگر می خواهد بگوید که ایمان نمی تواند جدای از عمل به ارکان مثل نماز و روزه و ... باشد و بین این دو به نحوی از اَنحاء ربط و ارتباط وجود دارد که بعدا به طور مفصّل بیان خواهیم کرد .
3- شما در نوشتارتان آوردید که : (...در ایمان – بر خلاف فِسق – عمل ، جزئیّت و رُکنیّت ندارد.) منظور شما از عبارت «برخلاف فِسق» چیست ؟! ما از همین جمله «برخلاف فسق» به جنابعالی اشکال نقضی می کنیم و می گوییم که عبارت «برخلاف فسق» که شما آوردید مُشعر به این است که عمل ، می تواند مُقوِّمِ فسق که یک امر قلبی است باشد در حالی که فسق و ایمان ، هر دو از امور قلبی هستند . اگر طبق ادّعای شما عمل نمی تواند مقوِّم امر قلبی مثل ایمان باشد پس چرا در باره فسق که امر قلبی است ، عمل می تواند مقوِّم آن باشد ؟!! به چه وجه و دلیلی در این یعنی در فِسق ، عمل جزء مقوِّم می تواند باشد ولی در آن یعنی در ایمان نمی تواند مُقوِّم باشد ؟!!!
4- جناب آقای دانیال نمازی در نقد خود بر استاد فاضل لنکرانی آورده است : (شواهد محکمتری از آیات «دیگر» دلالت بر این معنا «افتراق ایمان از عمل صالح» دارد ؛ از جمله: آیه «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا» (124 نساء) که ظهور در امکان افتراق ایمان از عمل صالح دارد. به بیان دیگر ایمان بهعنوان شرط قبولی عمل آمده و روشن است مشروط داخل در شرط نیست و غیر هم میباشند.) . به ایشان می گوییم که این سخن و برداشت شما نیز صحیح نیست زیرا که جمله «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» دالّ و بیانگر بر استمرار و استقرار ایمان تا آخرین لحظه از حیات دُنیوی است نه اینکه بیانگر بَینونت و افتراق بین ایمان و عمل صالح باشد و به عبارت دیگر دالّ بر ایمان مُستقرّ است نه مُستَودَع و موقّتی و عاریه ای و بعلاوه باید توجه داشت که ایمان و عمل صالح مثل کلّی مُشکِّک همچون نور ذو مراتب است و هر کسی به اندازه و در حدِّ شأن خود از ایمان و عمل صالح می تواند برخوردار باشد . البته اگر فرضا ایمان و عمل را شرط و مشروط بگیریم باید توجه شود که در این صورت ایمان شرطِ عمل به نحو مطلق نیست یعنی شرط هر عملی نمی باشد و به عبارت دیگر ایمان ، شرط عملِ مطلق نیست بلکه شرطِ عملِ صالح است و نیز باید توجه داشت که ایمان و عمل صالح اگر به صورت شرط و مشروط در نظر گرفته شوند گرچه از نظر مفهومی این دو مغایر هم هستند ولی از نظر واقع و حقیقت خارجی که منشأ آثار است ، عمل صالح می تواند به نوعی ایمان باشد و ایمان نیز می تواند به نوعی عمل صالح باشد و «تقریبا» بینشان همانند کلّی طبیعی به نسبت به افرادش ، هُوَهُویّت و این همانی وجود دارد . زید که فردی از انسان است معنا و مفهومی غیر از مفهوم انسان دارد . زید یعنی یک وجود جزئی و خاصّ با تشخّصات و خصوصیّات و هَیَئات فردیّه و انسان یعنی موجودی که حیوانیّت و ناطقیّت دارد و مرکّب از جنس و فصل است ولی این دو یعنی زید و انسان مصداقا و در واقعیت خارجی که منشأ آثار هستند به نوعی یکی هستند . به عبارت دیگر ، زید در خارج از ذهن و در واقعیّت خارجی همان انسان است و انسان هم در خارج همان زید است . همچنین باید توجه نمود که بین ایمان و عمل صالح ، پیوند و روابط مختلفی می تواند وجود داشته باشد که بعدا به آن ها اشاره خواهم کرد . از جمله روابط آن است که عمل صالحی که برخاسته از ایمان است ، لازم و ملزوم هم هستند نه صِرفا شرط و مشروط تا غیریّت از آن ها فهمیده شود . بعلاوه اشتباه شما (آقای دانیال نمازی) این است که مفهوم را با مصداق و واقعیّت و حقیقت خارجی اشتباه گرفتید . توضیحش این است که ایمان و عمل صالح گرچه از نظر معنا و مفهوم مُغایر همند ولی به حمل شایع و با عنایت به خارج و مصداق خارجی و واقعیّت خارجی که منشأ آثار هستند دو چیز جدای از هم و مغائر از هم نیستند بلکه نوعی از انواع اتحاد از جمله اتحاد صدوری و ایجادی و مانند آن را دارند . در بحث مشتق در مقدمه سیزدهم (اَلثّالِث عَشَر) در کتاب کفایة الاصول مرحوم آخوند خراسانی در باره اقسام اتحاد چنین آمده است : اَلمُرادُ بِالمُشتَقِ هاهُنا لَیسَ مُطلَقَ المُشتَقّاتِ بَل خُصُوصُ ما یَجرِی مِنها عَلَی الذَّواتِ مِمّا یَکُونُ مَفهُومُهُ مُنتَزَعاََ عَنِ الذّاتِ بِمُلاحَظَةِ اتِّصافِها بِالمَبدَءِ وَ اتِّحادِها مَعَهُ بِنَحوِِ مِنَ الأِتِّحادِ کانَ بِنَحوِ الحُلُولِ اَوِ الأِنتِزاعِ اَوِ الصُّدُورِ وَ الأِیجادِ . در مانَحنُ فِیه و در بحث ما این مثال که ذکر می کنیم مناسبت دارد : .... .... ....
.... .... ..... جهت ادامه مطلب به سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی رجوع شود :
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
************************************
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
.: Weblog Themes By Pichak :.